شعرهای کوتاه

تو آنی که در دیده من پنهانی و در جانم روان

پس بنمای بر دیده من جان

**************

خدایا می سپارم دست تو روزگارم را

به چرخ زمان،کن گلستان،زمانم را

******************

تو ای روح و روانم تو ای پاکی جانم

تو در جان منی،من جان ندارم

تو ای لبخند زیبای زمانه

تو ای تنهاترین تنهای دنیا

تو ای زیباترین زیبای دنیا

تو ای تنهای خفته در خیالم

بمان در جان و جهانم

*********************

عشق

عشق پایه دل را در زندگی نهادن است

عشق معنای با تو بودن است

عشق رسیدن به کمال آرزوهاست

عشق هم چو طوفان بلاست

یا که جایی در دلهاست

عشق گلی را در باغ نهادن است

عشق،اسیر دست یادهاست

عشق هم چو سایه ای در دل بنا نمودن است

عشق همچو گل نشکفته است

واشدنش،باعشق در جان ماندن است

عشق چون پاکی روح صداقت

یا که دریای پرآشوبیست

که با صدای موجش مرابیدار می سازد

عشق زندگی را عاشقانه از سر گرفتن است

سراینده:مهرجویی

مورخ:۸۵/۳/۳۰

دل دیوانه

ای آنکه دلی دیوانه دارد

بر سر درد دلش دردانه دارد

جانا که به سر آمد،صدها سخن گوید

وز آتش درونش میل برون سازد

ای دریای بی کران من،صدای باران از وجودت دل آرام گیرد

ای آنکه مرا در باد خواندی پس بیا با من بمان

گلبانگ صداقتت مرا از خواب خوش بیدار ساخت و با وجود و دیدن تو آن صداقتش را به من تقدیم کرد،پس بانگ خوش آهنگ هر صبح روشن مرا بیدار ساز و این بار من هم میخواهم صداقتی که با عشق وجودت به من دادی را به دیگران هم تقدیم کنم تا همه از عشق وجودشان یکدیگر را عاشق سازند و با هم،هم آهنگ و خوش طراوت باشند تا با وجود آنها عالم را عشق فراگیرد

در باغ دلم افتادی تو اینگونه

از بوی خوشت،جان گرفتم،جانم اینگونه

شب تا سحر از بودنت در یاد

مرا حیران و دیوانه ساخت اینگونه

بس به دیدار تو گشتم

شمع بودم و پروانه گشتم

من از سوز و گداز این دل

از نام نکویت،جانم،آرام گرفتم

سراینده:مهرجویی

مورخ:۸۵/۳/۱۹

در مه ماندن

گل ای ناز بهارم،چرا رفتی ز دیارم

به جان در دل که گویم،که جانانم کجایست

مرا اندر در این دل،تو را باغی نباشد

تورا ای نازنینم،زدم از جان فریاد

تورافریاد نباشد،مرا یاری نباشد

مرا دریای آبی،تورا ماهی در این آب

مرا مستی دل انگیز،تورا شوری برانگیخت

مراتنهاماندن در این باغ و بستان

تورا در پی لطفی در اینجا ماندن

تو ای گل بهارمن،شکوفه نگار من

بمان در این باغ دل،نرو ازین دیار من

به دیدنت،به گفتنت،به راز در نهان دل

به چشم پر صداقتت،به عشق در طراوتت

به خنده های کوچکت،به اشکهای برگونه ات

به گام های رفتنت،به ساز دل،آهنگ شور انگیزت

بگو بمانند در این باغ و دیار من

سراینده:مهرجویی مورخ،: ۸۵/۲/۲۴

پدر

پدر ای مظهر خوبی و صفا

پدر ای عشق پاک و بی ریا

پدر ای کوه درد وصبوری و رنج

پدر ای وسعت جانم

پدر ای جان و جهانم

پدر ای تاج سرم ای همه باورم

بوسه بر دستان پینه بسته تو میزنم

بوسه بر پیشانی ات و جانم را فدای تو میکنم

ای زیباترین و مقدس ترینم روزت مبارک

با تمام وجودم تقدیم به بابا علی

مورخ:۹۸/۱۲/۱۶

سراینده:زهرا مهرجویی