م
مرا زبند خیالت رها کردی میدانم
از چه رو با من غریبه اینگونه تا کردی ؟
لحظه ها گذری ست،بگذر از روزگارت
بگذر از فکرهای محالت،بگذر از خیالت
لحظه ها گذریست،از چه رو تو اینگونه سنگدلی
ببین آسمان آبیست، ثانیه ها رفتنی
اما قلبت را پاک نکردی،بگذر ز قضاوت هایت
بشنو دیگری را،بنمای بر رخش جان را
حرف بزن با حرفهایش،گفته هایش،پا به پایش
مکن ملامت،بشنو درد دلی،مکن سرزنش
عاشق هستی باش،خالصانه پای در راه حق بگذار
بنویس حرفهایت،صدایت،رها کن خودت را ز بند بی بند و باری
زندگی همین نفس کشیدن هاست
بیشتر بدان قدرش را،عزیزان زندگی ات را به تماشا بنشین
لذت ببر از گفتگویش،نگاهش همه با هم در روزگاری
مهرجویی
اردیبهشت۹۹