نوشته‌ها

قصه عشق


مرا ز باور خویش رها کن

ببین مرا ،تو هم آرام باش

آرامش مرا ز خیال خودت جدا مکن

چشمان مرا ز نگاه خودت پنهان نکن

شاد باش و روزگارت را بخاطر من سیاه نکن

آه از دست تو و این روزگارت

پر شده از خوابهای محالت

مکن اینگونه با دل خویش

مکن اینهمه فکرت را پریشان

ک دنیا ارزش غصه نداره

۲۹اردیبهشت ۹۹

عشق

عشق پایه دل را در زندگی نهادن است

عشق معنای با تو بودن است

عشق رسیدن به کمال آرزوهاست

عشق هم چو طوفان بلاست

یا که جایی در دلهاست

عشق گلی را در باغ نهادن است

عشق،اسیر دست یادهاست

عشق هم چو سایه ای در دل بنا نمودن است

عشق همچو گل نشکفته است

واشدنش،باعشق در جان ماندن است

عشق چون پاکی روح صداقت

یا که دریای پرآشوبیست

که با صدای موجش مرابیدار می سازد

عشق زندگی را عاشقانه از سر گرفتن است

سراینده:مهرجویی

مورخ:۸۵/۳/۳۰