نوشته‌ها

میدونی….

عبادت و نماز و روزه و قرآن خواندن و این چیزها مهمه اما مهمتر ازون بنظرم عمل کردن به گفته های خداست،راه درست رفتن و عمل شایسته،پاک بودن،اینکه دوروغ نگیم،اینکه مال حروم نخوریم،اینکه هرکاری میکنیم فک کنیم که شاید مرگمون نزدیکه و بهترین کار رو به بهترین شکل انجام بدیم،دزدی خیانت کلاهبرداری و کار ناشایست انجام نویم و از همخ مهمتر حق الناس اینکه ما زندگی کسی رو خراب نکنیم،تهمت نزنیم،پشت سر کسی حرفی نزنیم،بدگویی نکنیم و کسی رو از خودمون نرنجونیم و دست کسی رو بگیریم و محتاجی رو خوشحال کنیم.ایناس که مهمه ….

اردیبهشت۹۹

مناجات

مهم نیست….

برات مهم نباشه کی دوستت داره و کی نداره از یه جایی به بعد و بعد کلی خوب بودن وقتی کسی ندیدت مهم نباشه دیگه برات.ت این دوره زمونه به اکثریت که خوبی میکنی بد جواب میدن.اما بازم برات مهم نباشه و زندگیتو کن آدم خوبی باش هنوزم سالم و صاف و صادق باش خوبی کن و سعی کن آدمایی که نمیبیننت یا نمیفهمنت رو بذاری به حال خودشون و دیگه اون آدمی که همیشه تو زندگیاشون بودی، نباشی و زیادی نباش و کمتر باش تا خودت آرومتر باشی و اونام مجبور نباشن ببیننت و هر چیزی…..اینو بدون هرکسی تو رو بخواد و دوست داشته باشه هررررکسی که باشه باید بدونی که تورو همینجوری که هستی بخواد و چقد خوبه که هممون ظاهر و باطنمون یکی باشه.اینو بدون که هرکسی که لایق تو باشه باهات هست و میمونه هرکسی لیاقت تورو داشته باشه حتما دوستت داره و نیازی به هیچ ظاهرنمایی از طرف تو نداره و تورو و علاقیات و عزیزان و دوستان و همه چیزتو واقعا دوست داره و قبول… .این متن راجع به هر کسی میتونه باشه …

دوستدار واقعی

قابل ستایش است کسیکه از شادی تو شاد شود و از غمت غمگین
دورود بر دوستان واقعی و خالص زندگی ام

********************
دوستت را در سختی بشناس اگر نشناختی رهایش کن

دلنوشته

یادش بخیر بچگی تا ۲۰سالگی دغدغه و فکر و خیالم خریدن چیزی یا سر تایم حاضر شدن برا مدرسه و نمره و درس و اینجور چیزا بود

بعد از بیست سالگی وارد دنیای جدیدی شدم پر از دغدغه و فکر و خیال حتی باوجود کسانیکه دوستشان داشتی و عاشقت بودن اما یکسری آدما توی زندگی باعث ناراحتی و برهم زدن آرامش و مختل کردن و عجیب انسانهایی ک تا آن لحظه هیچکسی مرا نرنجانده بود یا خمی ب ابرویم نمی آورد اما گاهی در زندگی ات به یکدفعه وارد معقوله ای میشی ک خودتم خبر نداری،چیزهای عجیب میبینی وای خدایا در برابر محبت و احترام درکش سخت است بی احترامی و کینه و لجبازی و تنش و استرس میبینی،انسانهایی با ظاهرهای متفاوت و صدجور،حرفهایشان با عملشان دوجور،وای خدایا من در این دنیا دووم نمی آورم(هرچند که دیگر باید به بعضیها گف ارزشتان در همان حد خودتان و کارهایتان است و باید گف پشیزی ارزش برایم ندارند) اینهمه کینه و خودخواهی و دورویی و چابلوسی و دوروغ و ریا و….این چیزها رو نمیتونم تحمل کنم در قلبی که فقط از آدمها و دنیا پاکی و مهربانی و خالص بودن میخواهد گنجاندن این چیزها در آن دشوار و غیرممکن است،خدایا از پاک ترینا و مهربانترینا در زندگی ام پدر و مادرم هستن ک بی ریا و خالصن،ظاهر و باطن یکی،بفکر مال دنیا و کینه و دوروغ نیستن و همیشه درس فداکاری و گذشت به من میدهند اما گاهی مخالفت میکنم و اعصبانی میشوم که چه خیری از خوبیهایتان وخو بیهای خودم دیده ام در برابر بعضی ناملایمات اما بازم حرف حرف خودشان است خدایا وقتی میبینم ک چنین انسانهایی در جواب تمام محبتهایشان برعکس دیده ان این چه دنیای عجیبیست آخر.منکه صبر و حوصله فراوان پدر و مادرمو ندارم پس چرا توانی نمیدهی ک کمی با سنگدلان سنگدل،با دورویان دورو،با نمک نشناسان نمک نشناس،با کینه ورزان، کینه ای و با خودخواهان ،مغرور و خودخواه و ……به مانند خودشان باشم.منکه به عینه میبینم خانواده ام بی دریغ از خودشان میگذرن و ب شرایط دیگران میرسن،از سلامتی و بیش از توانشان برای دیگران میبخشند و محبت میکنن بی آنکه در ظاهر نمایان کنن و از خیلی ناملایمات و بی احترامیها و بد بودنهای دیگران چشم پوشی میکنن و به روی خود نمی آورند و هرررر چیز دیگری ‌ک الان در خاطرم نیست ،وقتی کاملا همه این خالص بودنهایشان و بزرگواریشان میبینم و در جواب جز کینه و سنگدلی و بی احترامی خیلیا رو نمیبینم چرا منم دقیقا مثه اونا باشم،و خدایا تویی ک میدانی سنگدلی و بد ذاتی در وجود من نیست و جز عشق و محبت یکپارچه جهان چیزی در ذهنم نیست چرا در مسیر زندگی مرا با چنین آدمهای بی رحم و خودخواهی روبرو میکنی؟نمیدانم حکمتت چیست اما خودت جواب تماااام آدمهای خودخواه و لجباز و کینه ای و دشمن و ناپاک و دورو در زندگی خودم و عزیزان نابم را بده و ب خودت میسپارم و بس…….

۹۹

دلنوشته

نمیبخشم آنکس ک آزرده دلم کرد،به قلب صاف و ساده ام بدی کرد،خوبیهایم را وظیفه دید و نمک نشناسی کرد،خدا داند که در قلب من چه ها بوده و چه ها هست،تمام حسودان و دشمنانی در لباسهای رنگارنگ،که بر من یا عزیزانم بدی و بیوفایی کرده اند،بدانند اگر روزی بمیرم، نبخشیده ام آنچه را حس و لمس کرده ام،چونکه خدا بهتر از دلها خبر دارد و قضاوت با اوست و بس

اردیبهشت۹۹

زندگینامه آنتونی رابینز

زندگی سلام

فرقی نمی‌کند آغازِ هفته باشد یا پایانش…
صبح باشد یا شب…
بذرِ امید؛
نه وقت می‌شناسد،
نه موقعیت…
هر وقت بکاری؛
شبیهِ لوبیایِ سحر‌آمیز،
با اولین طلوعِ آفتابِ خواستن؛
جوانه می‌زند…
و تا آسمانِ موفقیت و توانستن،
اوج می‌گیرد…
هرگز نااُمید نباش…!
نااُمیدی، تیشه‌ی بی‌رحمی‌ست؛
به جانِ ریشه‌ی شعور و خوشبختی‌ات…
پس تا دیر نشده،
بذرِ جادوییِ امیدت را بکار،
و معجزه‌هایت را درو کن…!

بشنو ای….

ما باهم رهسپار راه غمیم

باهم از لحظه های زندگی میگذریم

باهم به جاده عشق رسیدیم

ما باهم همسفریم

حتی اگر به بن بست رسیدیم

تنهایی رسم ما نیست

باهم در کنار هم می مانیم و می میریم

سراینده:مهرجویی

راز شعر من

ای یار همی بخوان شعر مرا

منکه می سرایم شعری با چشم دل

آنگه تو هم بخوان با جان و دل

که گر رازیست پیدا کن آنرا

دگر به گوش دل بسپار و در جانت روان کن

و از آن در زندگی سازنده کن

خواهم از تو با خدای عالمین باشی

تا گره از کار تو بگشاید و شادمان باشی

من همی گویم و در جانم گذارم

که خدای عالمین،راحت روح است و روان

گر تو دوست خدا باشی و خدا دوستدار تو

همه عالم از آن توست

باهمه نیکی که در جانت گذارد

باهمه رحمت که به نعمت می گذارد

ساز تو آهنگ جان دارد

گر اندکی اراده،عمل شود پیاده

کنون سخن که داری با صداقتت بگو

دگر با عشق در جانت بگو

سراینده:مهرجویی مورخ۸۵/۵/۱