نوشتهها
م
مرا زبند خیالت رها کردی میدانم
از چه رو با من غریبه اینگونه تا کردی ؟
لحظه ها گذری ست،بگذر از روزگارت
بگذر از فکرهای محالت،بگذر از خیالت
لحظه ها گذریست،از چه رو تو اینگونه سنگدلی
ببین آسمان آبیست، ثانیه ها رفتنی
اما قلبت را پاک نکردی،بگذر ز قضاوت هایت
بشنو دیگری را،بنمای بر رخش جان را
حرف بزن با حرفهایش،گفته هایش،پا به پایش
مکن ملامت،بشنو درد دلی،مکن سرزنش
عاشق هستی باش،خالصانه پای در راه حق بگذار
بنویس حرفهایت،صدایت،رها کن خودت را ز بند بی بند و باری
زندگی همین نفس کشیدن هاست
بیشتر بدان قدرش را،عزیزان زندگی ات را به تماشا بنشین
لذت ببر از گفتگویش،نگاهش همه با هم در روزگاری
مهرجویی
اردیبهشت۹۹
……
من عاشق تو هستم
دل به دل تو بستم
من عاشق تو هستم
برای باتو بودن،از همه چیز گذشتم
از همه چیز،از همه کس گذشتم
برای با توبودن،ازین نگاه خسته،ازین دل شکسته
برای با تو بودن،به آسمون پرکشیدن
تموم آرزوی من،فقط خوشی تو بوده
برای باتوبودن،چقد دلم شکسته
من از میون این دل،فقط تورو دیده بودم
بیا بمون کنار من،که این دلم خیلی شکست
تویی تو مرهم دلم،بیا عزیز جونم بیابمون کنارم
سراینده:مهرجویی
مورخ ۹۴/۶/۱۲
صدات میکنم
توی دریا تو آسمونها روی زمین
هرجابرم اسم توروصدامیکنم
پنجره رو وامیکنم دشت و نگاه میکنم
توروصدا میکنم میگم ای نازنین ای گل بهار من
شکوفه ام،غنچه ام،باتوهستم
نمیخوام تورو تنها بذارم توی این دشت غربت
سروده:مهرجویی مورخ:۸۲/۱/۲۳