نوشته‌ها

دلتنگی…

دلتنگی…
دلتنگی درد دارد…
اگر بهترین جا و بهترین آدم کنارت باشد اما باز یه دلتنگیهایی تورو آزار میده و اگر اون دلتنگی نبود شاید زندگی یه بهشت بود برات…حرفهایم را کسانی میفهمند که درک دارند،احساس دارند،نیاز به چندین آدم دارند در زندگی و کسانیکه طعمش راچشیده اند…دلتنگی شدید و غیرقابل هضم یعنی دلتنگی و دوری من از خانواده عزیزم،وقتی ندیدنشان ۳۰ روز۴۰روز ۵۰ روز ….واقعا تصورش هم سخته ک چقدر روزهایی دور دورم…شاید خیلیا بگن مهم خودتی و همسر و بچه و زندگیت…اما اصلا حرف این آدمها برام قابل باور نیست چون میدانم برای هیچکسی و حتی کسیکه خودش اینگونه میگوید حقیقت ندارد و مطمئنم اینجور آدمها خودشان یکماه که چه عرض کنم یک هفته تحمل دوری ندارند و…..فقط زخمت را عمیق میکنند،فقط قلبت را تیره میکنند فقط دردت را زیاد میکنند و انگار که آتشت را شعله ور میکنن،هرچند که سنگدلی و درک نکردن و اینجور چیزا رو نشون میدن و میدونی که هیچکسی اینجور نیس…شاید بهترین همسر و بهترین فرزند کنارم هستن اما دلیل نمیشه که خانواده و عزیزانیکه وجودم درونشان شکل گرفته و عشق و دوست داشتن رو بینهایت ازشون دریافت کردم رو فراموش کنم و نمیتوانم آنقدر سنگدل باشم که همه عشق بی منت و زیاااادشان را نادید بگیرم….و دلتنگ نباشم…
و حیف حیف چه سالهایی ک از عمرم گذشت و صد حیف که چه روزهایی کنارشان نبودم…
انسان با داشتن عزیزان و خانواده و دوستان واقعی زندست وگرنه پول و تفریح و اینچیزا بهونه ای برای زندگی کردن و گذراندن زندگی…
یادم نمیرود روزهاییکه غروب از خواب بیدار میشدم فکر اینکه چقدررر دلتنگم و چقدر دور که نمیتوانم هر لحظه اراده کنم سریع اونجا باشم بدجور آزارم میداد…
و ناراحت تر اینکه چقدر باید خانواده ام بیش از حد درک کنند و خیلی وقتا بگن(همینکه باهم خوب هستید و به خانواده همسرت سر بزنی انگار به ما سر زدی و از خیلی جاها وقتهایی ک باید حضور میداشتیم جلوگیری میکردن که نه نیاز نیست بمونید و ب کارهاتون برسید و عجله نکنید و هزاران درکهای زیادی ک دیگه متنفرم ازین درکای زیادی ک بهم دارن همیشه.)با اینکه میدونی تو قلبشون چیه و چقد عاشقتن و چقدر بینهایت دوستت دارند و چقد جلوی تو فیلم بازی میکنن ک تو کمتر ناراحت بشی…آنقدررر دلتنگم ک شاید هیچکسی نفهمد…مگر میدانم تا کی و چقدر زنده ام؟مگر میدانم چقدر فرصت دارم تا ببینم عزیزانم را؟کاش هیچگاه دلتنگی و دوری برای کسی معنایی نداشت.کاش فاصله و کیلومتر و جاده و شهر و استان و کشور …و چیزی بنام مسافت وجود نداشت.کاش خدا بعضی چیزهارو یکجا بهت میداد