نوشته‌ها

عشق من یا حرف دل

حاصل عمر منی ای گل نازم چه کنم

بی تو تنها،ای عشق در اینجا چه کنم

در دلم می سوزم و گریانم امشب چه کنم

رفتم پی عشقت،ولی افسوس که دگر

لحظه ها رفتند و هیچ نکردند،حال چه کنم

همچنان ثانیه ها می روند،ولی من چه کنم

یارب،این چه آتشی بود که نشست بر دل من

که نمیدانم تا کی خواهد سوخت این،دل من

بی تو ای عشق که غم زد به دلم چه کنم

کس نداردخبر از حال زارم،چه کنم

بی تو آسمان دلم هر روز و هرشب گرفته ست

یا رب، بین این دل زار مرا

که جز تو کس نداردخبر از این دل من

بی تو ای عشق،من آشفته ترینم

اما نمیدانم،بخدا نمیدانم چه کنم

میدانم که دلت می سوزد از فراق من

اما ……..

D

سراینده:مهرجویی

مورخ:۸۷/۱۰/۱۶

عشق

عشق پایه دل را در زندگی نهادن است

عشق معنای با تو بودن است

عشق رسیدن به کمال آرزوهاست

عشق هم چو طوفان بلاست

یا که جایی در دلهاست

عشق گلی را در باغ نهادن است

عشق،اسیر دست یادهاست

عشق هم چو سایه ای در دل بنا نمودن است

عشق همچو گل نشکفته است

واشدنش،باعشق در جان ماندن است

عشق چون پاکی روح صداقت

یا که دریای پرآشوبیست

که با صدای موجش مرابیدار می سازد

عشق زندگی را عاشقانه از سر گرفتن است

سراینده:مهرجویی

مورخ:۸۵/۳/۳۰